زمان جاری : یکشنبه 17 تیر 1403 - 10:41 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


سلام مهمان گرامي؛
مهمان گرامي، براي مشاهده تالار با امکانات کامل ميبايست از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد


آیا میدانید؟ ایا میدانید :






تعداد بازدید 38
نویسنده پیام
amin15 آفلاین



ارسال‌ها : 985
عضویت: 2 /9 /1390
سن: 22
تشکرها : 12
تشکر شده : 590
ديوار

مادر خسته از خريد برگشت و به زحمت زنبيل سنگين را داخل خانه آورد. دختر بزرگش که منتظر بود،جلو دويد و گفت مامان،مامان! وقتي من در حياط بازي مي‏کردم و بابا داشت با تلفن صحبت مي‏کرد،تامي با ماژيک روي ديوار اتاقي که شما تازه رنگش کرده ايد،نقاشي کرد! مادر عصباني به اتاق تامي کوچولو رفت. تامي از ترس زير تخت قايم شده بود، مادر فرياد زد: تو پسر خيلي بدي هستي و تمام ماژيک‏هايش را در سطل آشغال ريخت.تامي از غصه گريه کرد. ده دقيقه بعد وقتي مادر وارد اتاق پذيرائي شد،قلبش گرفت.تامي روي ديوار با ماژيک قرمز يک قلب بزرگ کشيده بود و داخلش نوشته بود: مادر دوست دارم! مادر در حاليکه اشک مي‏ريخت به آشپزخانه برگشت و يک قاب خالي آورد و آن را دور قلب آويزان کرد. تابلوي قرمز هنوز هم در اتاق پذيرائي بر ديوار است!


امضای کاربر : من دیوانه ام... ” دیوانه ” کسی است که از دانستن و فهمیدن بسیار دیوانه شده او دیوانه نیست عاقلیست در پوست دیوانه . دیوانه آدمی است خود را جدا کرده از جمع ، جمعی که او را درک نمی کنند نه خنده هایش را نه گریه هایش را . او تنهاست ، تنها در مسیری ، مسیری که قصد حرکت در آن را ندارد چون دلیلی برای حرکت ندارد …
جمعه 18 فروردین 1391 - 20:42
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از amin15 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shntpy &
shntpy آفلاین




ارسال‌ها : 332
عضویت: 13 /10 /1390
محل زندگی: كرج
سن: 46
تشکرها : 239
تشکر شده : 195

پاسخ : 1 RE ديوار

زيبا بود

اي كاش ما آدمها ياد ميگرفتيم زود قضاوت نكنيم


امضای کاربر : بر لب درياي حسرت

خانه اي دارم قديمي

از تمام دار دنيا

دوستي دارم صميمي

گاه و بيگاه يادي از من ميكند

با مرامش شرمسارم مي كند
شنبه 19 فروردین 1391 - 00:13
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
پرش به انجمن :


تماس با ما | ديوار | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS